در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد. یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت. مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. " مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. " موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش... گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند. مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟
یک روز گل و آب با هم برخورد می کنن و دوست میشن حکایتی از حضرت علی یک روز امام علی علیه السلام از کنار یک یهودی گذشتند و آن یهودی با اسبش [بدون اینکه اسبش وارد آب شود یا خیس شود] از روی رود عبور می کرد، پس در همان لحظه امام علی علیه السلام را صدا زد و عرض کرد: ای آقا! اگر این چیزی که نزد من است نزد شما بود چه کار می کردید؟امام علی علیه السلام در جوابش فرمودند: در جایت بایست !...سپس روی آب ایستاد و آن یهودی میخکوب شد. امام علی علیه السلام نزد او رفت، آنگاه یهودی به امام گفت: ای جوان! چه چیزی گفتی که آب برایت مانند سنگ شد؟ امام علی علیه السلام در جوابش گفت: تو چه چیزی گفتی که از آب عبور کردی؟ آن یهودی در جواب حضرت گفت: من اسم وصیّ پیامبر اسلام علی علیه السلام را بر زبان آوردم و از آب عبور کردم.پس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند : من همان وصیّ محمد صلی الله علیه و آله هستم؛آنگاه آن یهودی گفت: حق است، و اسلام آورد. داستان کوتاه (لیوان آب هارون الرشید ابن سماك به هارون الرشيد رسيد. هارون در حالي كه ليواني آب در دست داشت گفت: اي ابن سماك ما را نصيحت كن. ابن سماك گفت: اي هارون! تو را به خدا سوگند مي دهم كه اگر از خوردن اين ليوان آب منع شوي آن را به چند درهم مي خري؟ هارون گفت: به نصف دارائيم.. ابن سماك گفت: اكنون آن را بنوش كه خدا آنرا گواراي تو گرداند. هارون آنرا نوشيد، ابن سماك به او گفت: تو را به خدا قسم مي دهم كه اگر آب را خوردي و نتوانستي آن را دفع كني براي نجات از آن چند درهم مي دهي؟ هارون جواب داد: تمام دارائيم را. ابن سماك گفت. ارزش دارائي تو برابر يك ليوان آب و پيشاب آن است و ثروتي كه اين اندازه ارزش فرمول شیمیایی آبآب نوعی ماده مرکب است که از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن ساخته شده است. آب را جزو دسته مخلوطها طبقهبندی نمیکنند، چون خواص آب نه به خواص هیدروژن شبیه است و نه به خواص اکسیژن. از ترکیب دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن، یک مولکول آب بوجود میآید. یک قطره آب دارای تعداد بی شماری مولکول آب میباشد منبع:سایت رشد
|
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط سحر در تاریخ 1394/09/02 و 16:13 دقیقه ارسال شده است | |||
خیلی خوب بود
|
این نظر توسط مانا در تاریخ 1394/01/21 و 23:38 دقیقه ارسال شده است | |||
عالی |
این نظر توسط الماس ابی زندگی در تاریخ 1394/01/08 و 19:33 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام
وبلاگ خیلی خوب و پرمحتوایی دارین. خوشحال میشم به وبم بیاین و نظر بدید. باتشکر پاسخ : خیلی ممنون در مورد وبلاگ شما نظری درج شد |
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت